۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

۱۳

امام در مسجد نشسته بود و خطاب به اصحاب فرمود : من به زودی از میان شما میروم . هرکس دینی به گردن من دارد بگوید تا من مدیون شما نمانم. ابن ابنه که در جمع نشسته بود برخواست و گفت: شما چند سال پیش به اشتباه مرا مجازات کرده و 80 ضربه شلاق به من زدید. الان میخواهم جبران کنم. امام که فکر اینجاشو نکرده بود زیر لبی به شمقدر گفت: حالا چیکار کنم؟ شمقدر خندید و گفت: افه حدثی که میای باید پاش وایسی. دمر بخواب که مردم کار دارند. امام هم به ناچار آماده اجرای حکم شد که ناگهان حسنین از بین جمعیت بیرون آمده و به ابن ابنه گفتند بگذار ما هرکدام 80 ضربه بزنیم و تو بین ما قضاوت کن! ابن ابنه هم قبول کرد....
امام با نگاهی مظلومانه به نقطه ای نامعلوم زیر لبی فرمود: قاعدتا نباید اینطور میشد...

نتایج الاستمنا فی الکنج الدیوار- شیخ جقینی- اون صفحه که چایی ریخته روش نه. بعدیش.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر